دختر خوشگلم،دو شب پيش با هم رفتيم خونه خاله شهناز.نميدوني كه چقدر از ديدن تو ذوق زده شده بود.وهمش تورو بغلش ميگرفت و قربون صدقت ميرفت.دختر خاله زهرا كه 8سالشه همش با تو بازي ميكرد و وقتي تنهات ميگذاشت تو همش جيغ ميزدي يعني كه بيا با من بازي كن.تازگي ها هم كه شروع كردي به صدا در آوردن.نميدوني كه چقدر صدات دلچسبه طوري كه من و مامانت با صدات دلمون ميره.و بعضي وقتها هم صداهاي خاصي در مياري كه منو و مامانت از خنده روده بر ميشيم.الهي فدات اون صورت كوچولو وماهت بشم ...